یک بار دیگر

باز هم از نو شروع کردم

یک بار دیگر

باز هم از نو شروع کردم

امروز روز جالبی برام نیست چون فهمیدم که به خاطر یک ماه ترک کار و بازگشت دوباره سر کارم باید حقوق کمتری از سایرین دریافت کنم و سنوات قبلی دیگه برام حساب نمیشه... نمی تونم این مسئله رو هضم کنم... میگن بیمه قبول نمی کنه چون یک ماه بیمه ات قطع شده الان نمی تونی سنوات بگیری!

این روزها خیلی بی پول شدم، محاسباتم با رقم پایین تر خیلی به هم می خوره... حالا خدا کنه زیاد هم کم نباشه، اینجایی که کار می کنم یه شرکت و موسسه خصوصیه و خودشون تصمیم می گیرند که چیکار کنند و البته خوب تقصیر خودمه که فکر می کردم بیرون از اینجا خبرهایی هست و همه خوردن و بردند و فقط من موندم!... کسی رو که مصبب این اتفاق شده رو نمی خوام ببخشم...

این روزها حواس پرت هم شدم، مثل پیرزن ها همه چی یادم میره، مثلا با عجله میرم توی اتاق تا کاری رو انجام بدم اما وقتی به اتاق میرسم یادم میره که می خواستم چیکار کنم... یا کارهایی که باید در طول روز انجام بدم رو یادم میره... مناسبت ها رو فراموش می کنم... 

ذهن قوی من دچار سستی شده

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.